خاطرات محمدبهروزی



کتاب
بعد هم کتاب ها رو گذاشتیم در وانت و آوردیم مدرسه و گذاشیم در کلاس که فردا تقسیم بندی کنیم که امروز روزش رسید و تقسیم بندی کردیم با کمک حسین آقای گل و خانم هوشمند شیفت ابتدایی و آقای حمیدی با هم کمک کردیم
ولی من همش کتاب های دوم رو تقسیم بندی میکردم کلی بود اما بقیه ش خانم هوشمند زحمتشو کشیدن و بقیه کارمو انجام دادن.
من کتاب ها رو به گفته ی مدیر برای هر نفر 6 تا جدا میکردم و هی ادامه میدادم و 6 تا 6 تا در پلاستیک میزاشتم و گره میزدم تا قاطی نشه ولی بهترین روز بود.
عکس هاشو گذاشتمکتاب های دبستان

سلام دوستان عزیز و خوبم دلم برای همتون تنگ شده بود

گفتم دوباره یه خاطره خوب بنویسم.

امروز شنبه 11/1396شهریور هست من الان در مدرسه هستم و دارم با لب تاب اونجا کار میکنم بعضی موقع ها خیلی سرم شلوغ میشه ولی ادم باید تلاش کرد و از یه جا باید

شروع کرد و باید زحمت کشید من کارم کمک به معاون مدررسه اقای سعدی عزیز و مسول ثبت نام سرویس برای دانش اموزان هستم

ولی شاید تا اخرای شهریور بیشتر نباشم . شایدم رفتم سر کاره موبایلی فعلا هیچی معلوم نیست ولی من اینجا رو خیلی دوست دارم مخصوصا ادماش و همکارا خیلی خوبن وخیلییییییییییییییی دوستشون دارم

من هنوز امت تموم نشده یه پام مدرسه هست یه پام همون جا .

من با همکارای عزیز ظفر چند تا عکس گرفتم بعدا میزارم

فعلا خدانگهدار به همگی


             می نویسم یادگاری تا بماند ماندگاری/  دوستان جای همگی واقعا سبز بود من دیروز رفتم به مدرسه راهنماییم جشن دانش اموزان برتر بود واقعا عای بود عالیییییییییییییی. مادر ها در کنار پسرهاشون بودند و اقای کشاورز در کنار همکارها تشویق دانش اموزان برتر میکرد واقعا خیلی بهم خوش گذشت از اینجا دست اقای کشاورز گل رو میبوسم که من رو دعوت کرد به جشن . خیلی دوستش دارم واقا بهترین مرد دنیاست

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

تعالی مدیریت مدرسه تجهیز صنعت مشاور فروش و راهکار های افزایش فروش موسسه فرهنگی اهل بیت (ع) - جوزجان سایت مرجع دانلود پایان نامه - تحقیق - پروژه دالغالی دنیز سل تل rasanhonarc آذردخت r4ty54